سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندر احوالات مهدی یار سومین عضو خانواده

توانگرى و درویشى آنگاه آشکار شود که در قیامت عرضه بر کردگار شود . [نهج البلاغه]

از: مامانی نی نی  چهارشنبه 90/1/10  ساعت 1:52 عصر  

امان از بی وقتی!

وای وای که چند وقته نرسیدم این جا رو به روز کنم. توی این چند مدت هم اتفاقات زیادی توی زندگی گل پسر افتاده که قابل توجهه. مجبورم تیتروار بنویسم!

- حدود 5 ماهگی کلمه ی "بابا" رو ادا کرد وقتی با باباش بیرون بودیم و ایشون واسه کاری از ماشین پیاده شدن و رفتن و فسقلی رفتن و دور شدن رو می دید.

- جالبه که آقا پسر به گل از هر دو نوع طبیعی و مصنوعی علاقه ی عجیبی داره. کلمه ی دومش "گل" بود، البته بدون تلفظ "لام" ش. با یک هیجانی این کلمه رو می گه وقتی گل می بینه و دو تا دستاشو با تمام توان تکون می ده که ببریمش به سمت گل و ایشون هم نسخه ی گل های بیچاره رو بپیچن!! مخصوصن گل های بامبوی خونه ی مامان جونش رو خیلی دوست داره.

- شازده 6 ماه و 6 روزه که شد اولین دندون خوشگلش بیرون اومد. دندون جلوی سمت راستش پایین.

- درست در 7 ماهگی دومین دندون کنار همون دندون قبلی خودنمایی کرد. 

همه مون خیلی اذیت شدیم تو این مدت؛ چون لثه های آقاپسر درد داشت و خلاصه شب توی خواب یهو با گریه بیدار می شد. البته دندون دومی یه کم راحت تر بود. خدا بقیه ش رو به خیر کنه.

- از روزهای اول 7 ماهگی به صورت کامل و بی نقص چهاردست و پا رفتن شروع شد و فقط به فاصله ی یکی دو روز چهار دست و پا رفتن سرعتی آغاز شد! جالبه که اگه اراده کنه به طرف چیزی بره، باید با نهایت سرعت ممکن بره! آروم رفتن و ... در کارش نیست.

- بعد از گذشت چند روز از چهاردست و پا رفتن، دستش رو به همه چیز می گیره و بلند می شه. میزهای وسط رو جمع کردیم و گذاشتیم یه گوشه و یه دونه پشتی بزرگ هم جلوش که از دست آقا در امان بمونه.

- آشپزخونه یه تفاوت ارتفاع تقریبن 15 سانتی متری داره با هال؛ فکر می کردیم نمی تونه بیاد بالا اما همون روزهای اول یه بار به عشق یه گل که توی ورودی آشپزخونه گذاشته بودیم، اومد و با کلی تلاش پاهای کوچولوش رو جمع کرد و آورد بالا و البته دفعه ی اول و دوم یه کم توی تعادلش موقع بالا اومدن مشکل داشت که به مدد پشتکار ایشون در این کار کاملن برطرف شد!!

- عاشق بیرون رفتن از خونه ست. وقتی در ورودی باز می شه قبل از این که بریم بیرون یک جیغ ذوقی حتمن شنیده می شه!

- بچه ها رو کاملن از بقیه تشخیص می ده از چند ماه قبل. حتا صدای بچه ها رو می شناسه و عکس العملش متفاوته. کافیه یه بچه ببینه؛ تا مدتی ازش چشم برنمی داره و هرجا می ره دنبالش می کنه.

- شیشه شیرش رو خودش می گیره و می خوره البته جز در مواقع شیطونی که می خاد هم زمان به شیطنت خودش هم برسه!

- وقتی میل به غذا نداره (یعنی اغلب مواقع!) کوچیک تر که بود کله ش رو برمی گردوند؛ اما حالا با لباش صدایی شبیه  صدای موتور از خودش درمیاره که لباش روی هم بسته بمونه و ما نتونیم قاشق رو بذاریم توی دهنش!

- چند روزیه وقتی خسته می شه و مواقع گریه و بهانه گیری بنده رو نگاه می کنه و می گه: اومّا ! این چند روز وقتی از محل کار برمی گردم در حالی که داره ذوق می کنه که بپره توی بغلم، همون کلمه رو می گه. کاشف به عمل اومده که این یعنی: مامان!

 - توی تعطیلات نوروز که به برازجان رفته بودیم، یه روز بدون مقدمه شروع کرد به دست زدن و حالا هم هم چنان ادامه داره. البته وقتایی که بهش می گیم خیلی انجام نمی ده اما گاهی یهویی خودش شروع می کنه!

فعلن دیگه فرصت نیست بنویسم؛ چون آقا پسر داره بیدار می شه. عکس های جدیدتر هم طلبتون!

 


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانواده
عکس های تقویم
شهیدت می کنم!
شیرین زبونی
عاشقتم!
مهدکودک
عکس های تولد
شیرین کاری های جدید
شیرینک!
من در یک سالگی
امان از بی وقتی!
[عناوین آرشیوشده]

فهرست


61481 :کل بازدید
5 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


درباره خودم


اندر احوالات مهدی یار سومین عضو خانواده
مدیر وبلاگ : مهدی یار عدالت[7]
نویسندگان وبلاگ :
مامانی نی نی (@)[16]

بابایی نی نی (@)[0]


لوگوی خودم


اندر احوالات مهدی یار سومین عضو خانواده

لوگوی دوستان


لینک دوستان


نی نی به به (آشپزی)

اشتراک


 

فهرست موضوعی یادداشت ها


سیسمونی[2] . نی نی . انتظار .

آرشیو


اسفند 88
فروردین 89
خرداد 89
اردیبهشت 89
تیر 89
آذر 89
اسفند 89

طراح قالب