اندر احوالات مهدی یار سومین عضو خانواده
کمیل کسان خود را بگو تا پسین روز پى ورزیدن بزرگیها شوند و شب پى برآوردن نیاز خفتهها . چه ، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد ، هیچ کس دلى را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفریند ، و چون بدو مصیبتى رسد آن لطف همانند آبى که سرازیر شود روى به وى نهد ، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند . [نهج البلاغه]
از: مامانی نی نی سه شنبه 91/10/12 ساعت 8:55 صبح
شهیدت می کنم!
شازده پسر یک سری کتاب های ائمه داره که هر جلد مربوط به یکی از اون بزرگوارانه و علاقه ی خاصی به این کتاب هاش داره. تقریبن هر روز یکی یا دو تا رو برمی داره میاره و می گه بخونین واسم. روال کتاب ها هم اینه که اول تولد معصومین و بعد دوستان ایشون و بعد حادثه ای که منجر به شهادت اونها شده رو با شعر و متن و نقاشی بیان کرده. خلاصه این روزها کتاب امام حسین - علیه السلام- بیشتر از بقیه خونده می شد. قبل تر کلمه ی "کشتن" رو یاد گرفته بود و در جریان این کتاب ها هم "شهادت" رو. یه روز برگشت به من گفت: مامان می کشمت!!!! بهش گفتم: عزیزم این کلمه ی خوبی نیست؛ نگو. گفت: خب شهیدت می کنم!!!!!!!!!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فهرست
[پست الکترونیــک]
[ورود به بخش مدیریت]
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
لوگوی دوستان
لینک دوستان
اشتراک
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو
طراح قالب